تبهرسلغتنامه دهخداتبهرس . [ ت َ ب َ رُ ] (ع مص ) بناز خرامیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تبهرس ؛ تبختر کبراً، یقال مر یتبهرس و یتهبرس ؛ ای یتبختر. (قطر المحیط).
تبعرصلغتنامه دهخداتبعرص . [ ت َ ب َ رُ ] (ع مص ) مؤلف تاج العروس آرد: جوهری و صاحب لسان آن را نیاورده اند. ابن درید گوید: آن تبرعص است بمعنی اضطراب ، یا اضطراب عضو بریده . رجوع به تبرعص شود.