تجمع 1association 2واژههای مصوب فرهنگستانتلفیق مولکولهای یک ماده با یکدیگر یا با مواد دیگر برای شکلدهی گونههای شیمیاییای که با نیروهایی ضعیفتر از پیوندهای شیمیایی گرد هم آمدهاند
تجمیعلغتنامه دهخداتجمیع. [ ت َ ] (ع مص ) به یک جا گرد کردن . (زوزنی ). گرد کردن . (ترجمان عادل بن علی ). فراهم آوردن . (دهار).بسیار گرد آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیک جمع کردن . (آنندراج ). مبالغه کردن در فراهم آوردن قوم . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || فراگرفتن ماکیان بیضه
تجمعلغتنامه دهخداتجمع. [ ت َ ج َم ْ م ُ ] (ع مص ) گردآمدن از هر جای . (تاج المصادر بیهقی ). گردآمدن مردم از هر جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). گردآمدن . (زوزنی ). فراهم آمدن . ضد تفرق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از قطر المحیط). فراهم آمدن
تزمیحلغتنامه دهخداتزمیح . [ ت َ ] (ع مص ) کشتن زماح را که مرغی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به زماح شود.
تزمیعلغتنامه دهخداتزمیع. [ ت َ ] (ع مص ) شتابی کردن و تیز رفتن ناقه . (منتهی الارب ). || بچه ٔ ناتمام افکندن ناقه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد): زَمَّعت الناقةُ؛ القت ولدها. (متن اللغة).زمعت الناقة؛ رمَّعت . (اقرب الموارد). رجوع به ترمیعشود. || تزمیع بر کاری ، اراده استوار کردن بر آن . (ا
تجمعلغتنامه دهخداتجمع. [ ت َ ج َم ْ م ُ ] (ع مص ) گردآمدن از هر جای . (تاج المصادر بیهقی ). گردآمدن مردم از هر جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). گردآمدن . (زوزنی ). فراهم آمدن . ضد تفرق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از قطر المحیط). فراهم آمدن
تجمعدیکشنری عربی به فارسیتجمع , تراکم , جمع اوري , اجتماع , انجمن , عمل سوار کردن (ماشين يا موتور) , جماعت , دسته , گروه , حضار در کليسا , ليست اسامي , فراخواندن , احضار کردن , جمع اوري کردن , جمع شدن , ارايش , صف , گرداوردن , جمع کردن , وصول کردن
متجمعلغتنامه دهخدامتجمع. [ م ُ ت َ ج َم ْ م ِ ] (ع ص ) فراهم آمده . (آنندراج ). جمع کرده شده و فراهم آورده شده . (ناظم الاطباء). فراهم آمده و جمع گشته .
مستجمعلغتنامه دهخدامستجمع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجماع . فراهم آمده و با هم جمع شده . (ناظم الاطباء). || خواهان اجتماع . (ناظم الاطباء). || جمعکننده و فراهم آرنده . (غیاث ). || کامل . سرآمد : فیلسوفان گفتند سندباد بر ما به فضل و علم راجح است و در میا
تجمعلغتنامه دهخداتجمع. [ ت َ ج َم ْ م ُ ] (ع مص ) گردآمدن از هر جای . (تاج المصادر بیهقی ). گردآمدن مردم از هر جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). گردآمدن . (زوزنی ). فراهم آمدن . ضد تفرق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از قطر المحیط). فراهم آمدن
تجمعدیکشنری عربی به فارسیتجمع , تراکم , جمع اوري , اجتماع , انجمن , عمل سوار کردن (ماشين يا موتور) , جماعت , دسته , گروه , حضار در کليسا , ليست اسامي , فراخواندن , احضار کردن , جمع اوري کردن , جمع شدن , ارايش , صف , گرداوردن , جمع کردن , وصول کردن