تختاخلغتنامه دهخداتختاخ . [ ت َ ] (ع ص ) مردی که در زبانش لکنت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تختخانی . الکن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
طخطاخلغتنامه دهخداطخطاخ . [ طَ ](ع اِ) آواز زیور. || (ص ) مرد بدخلق . || ابرِ تو بر تو. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تختاخ اینجولغتنامه دهخداتختاخ اینجو. [ ت َ ] (اِخ ) امیر فارس که در دوران وزارت رشیدالدین فضل اﷲ (نیمه ٔ اول قرن هشتم ) بر آن ولایت حکومت می کرد. رجوع به کتاب «از سعدی تا جامی » برون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت ص 101 شود.
تختاخ اینجولغتنامه دهخداتختاخ اینجو. [ ت َ ] (اِخ ) امیر فارس که در دوران وزارت رشیدالدین فضل اﷲ (نیمه ٔ اول قرن هشتم ) بر آن ولایت حکومت می کرد. رجوع به کتاب «از سعدی تا جامی » برون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت ص 101 شود.
تختخانیلغتنامه دهخداتختخانی . [ ت َ ت َ نی ی ] (ع ص ) مردی که در زبانش لکنت باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تختاخ .(اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تختاخ شود.
تختخةلغتنامه دهخداتختخة. [ ت َ ت َ خ َ ] (ع اِمص ) لکنت زبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تختاخ و تختخانی شود. || (اِ) حکایت آواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
تختاخ اینجولغتنامه دهخداتختاخ اینجو. [ ت َ ] (اِخ ) امیر فارس که در دوران وزارت رشیدالدین فضل اﷲ (نیمه ٔ اول قرن هشتم ) بر آن ولایت حکومت می کرد. رجوع به کتاب «از سعدی تا جامی » برون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت ص 101 شود.