تخشیلغتنامه دهخداتخشی . [ ت َ خ َش ْ شی ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تَخْشَىٰفرهنگ واژگان قرآنبترسي(ازخشيت به معناي تاثر قلبي است از چيزي که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثري که همراه با اهميت باشد ، يعني آن امر در نظر انسان امري عظيم و خطري بزرگ جلوه کند . )
تخشی محلهلغتنامه دهخداتخشی محله . [ ت َ م َح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سدن رستاق در بخش مرکزی شهرستان گرگان است که در دوازده هزارگزی باختر گرگان و در کنار شوسه قرار دارد. دشتی است معتدل و 180تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن برنج و غلات و توتون و سیگار
تخسیجلغتنامه دهخداتخسیج . [ ت َ ] (اِخ ) قریه ای است در پنج فرسخی سمرقند. (از انساب سمعانی ) (مراصد) (معجم البلدان ).
تخسیجیلغتنامه دهخداتخسیجی . [ ت َ ] (اِخ ) ابویزید خالدبن کردة السمرقندی التخسیجی . وی از تخسیج و مردی عالم و حافظ بود و از عبدالرحمن بن حبیب بغدادی و از وی حسین بن یوسف بن الخضرالطواویسی روایت کرده است ، و گوید که خالدبن کردة او را حدیث گفته است . (از معجم البلدان ج
تخسیجیلغتنامه دهخداتخسیجی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب است به تخسیج . (انساب سمعانی ). رجوع به تخسیج شود.
تخسیرلغتنامه دهخداتخسیر. [ ت َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (آنندراج ): خسره ُ سوءُ عمله ِ؛ ای اهلکه ُ. (اقرب الموارد). || زیانکار گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || به زیان نسبت دا
تخسیراتلغتنامه دهخداتخسیرات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تخسیر : وز بخیلان و ز تخسیراتشان از برای خنده داد او هم نشان . مولوی .رجوع به تخسیر شود.
تخسیجلغتنامه دهخداتخسیج . [ ت َ ] (اِخ ) قریه ای است در پنج فرسخی سمرقند. (از انساب سمعانی ) (مراصد) (معجم البلدان ).
تخسیجیلغتنامه دهخداتخسیجی . [ ت َ ] (اِخ ) ابویزید خالدبن کردة السمرقندی التخسیجی . وی از تخسیج و مردی عالم و حافظ بود و از عبدالرحمن بن حبیب بغدادی و از وی حسین بن یوسف بن الخضرالطواویسی روایت کرده است ، و گوید که خالدبن کردة او را حدیث گفته است . (از معجم البلدان ج
تخسیجیلغتنامه دهخداتخسیجی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب است به تخسیج . (انساب سمعانی ). رجوع به تخسیج شود.
تخسیرلغتنامه دهخداتخسیر. [ ت َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (آنندراج ): خسره ُ سوءُ عمله ِ؛ ای اهلکه ُ. (اقرب الموارد). || زیانکار گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || به زیان نسبت دا
تخسیراتلغتنامه دهخداتخسیرات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تخسیر : وز بخیلان و ز تخسیراتشان از برای خنده داد او هم نشان . مولوی .رجوع به تخسیر شود.