ترابردیکشنری فارسی به انگلیسیcarrier, common carrier, shipper, transport, transportation, vehicle, vehicular
ترابَر 1transporter 1, carrier proteinواژههای مصوب فرهنگستانپروتئین ناقل غشایی که با اتصال به گوهرمایههای (substrates) اختصاصی سبب عبور آنها از غشای یاخته میشود
ترابَر مداریorbital transfer vehicleواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای برای انتقال مداری (orbital transfer) ماهواره و فضاپیما که به کاهش وزن فضاپیما و افزایش عمر مداری آن کمک میکند
ترابرددیکشنری فارسی به انگلیسیcarriage, conveyance, draft, freight, haul, transit, transport, transportation
همبَری 1symportواژههای مصوب فرهنگستاننوعی همترابُردی که در آن دو ماده با کمک یک ترابر همجهت با یکدیگر از خلال غشا عبور میکنند
پادبَریantiportواژههای مصوب فرهنگستاننوعی همترابُردی که در آن، دو ماده بهکمک یک ترابَر در جهت مخالف هم از خلال غشا عبور میکنند
ترابر قائمساز پرتابگرtransporter erector launcherواژههای مصوب فرهنگستانوسیلة ترابری موشک که قادر به حمل و عمودسازی برای شلیک و پرتاب یک یا دو یا چند موشک است اختـ . تَقاپ TEL
ترابری اطلاعاتinformation transportواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از فعالیتهای جنگ اطلاعات، شامل انتقال دادهها از نقاط جمعآوری به نقاط ذخیرهسازی یا نقاط استفاده از اطلاعات
ترابرددیکشنری فارسی به انگلیسیcarriage, conveyance, draft, freight, haul, transit, transport, transportation