ترابَر مداریorbital transfer vehicleواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای برای انتقال مداری (orbital transfer) ماهواره و فضاپیما که به کاهش وزن فضاپیما و افزایش عمر مداری آن کمک میکند
ترابردیکشنری فارسی به انگلیسیcarrier, common carrier, shipper, transport, transportation, vehicle, vehicular
ترابَر 1transporter 1, carrier proteinواژههای مصوب فرهنگستانپروتئین ناقل غشایی که با اتصال به گوهرمایههای (substrates) اختصاصی سبب عبور آنها از غشای یاخته میشود
همترابَرcotransporterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پروتئین ناقل غشایی که همزمان یک یون را در جهت شیب غلظت و مادۀ دیگری را در خلاف جهت شیب غلظت وارد یاخته میکند