ترترلغتنامه دهخداترتر. [ ] (اِخ ) رودی است در بردع . رجوع به نزهةالقلوب ص 105 شود. پورداود آرد: یکی از شهرهای بزرگ و معروف اران که امروزه دهی است در میان خرابه ، در کنار رود ترتر موسوم است به بردع (برذعه ، بردعه )، این اسم معرب پرتو می باشد... (یسنا ج <span c
ترترلغتنامه دهخداترتر. [ ت ِ ت ِ ] (اِ صوت ) نام آواز بیرون شدن فضول ، چنانکه از مسهل خورده یا بیمار اسهال . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
طرطرلغتنامه دهخداطرطر. [ طَ طَ ] (اِخ ) موضعی است به شام . (منتهی الارب ). قریه ای است به وادی بُطنان که همان وادی بُزاعه ٔ نزدیک حلب باشد، و آن را طلطل نیز گویند، و طرطر در شعر امروءالقیس آمده است . (معجم البلدان ج 6 ص 61).<
طرطرلغتنامه دهخداطرطر. [ طُ طُ ] (ع اِ فعل ) فعل امر است جهت همسایگی بیت اﷲ الحرام و همیشگی بر آن . (منتهی الارب ). امرٌ بمجاورة البیت الحرام و الدوام علیها. (اقرب الموارد).
طرطیرلغتنامه دهخداطرطیر. [ طَ ] (معرب ، اِ) به عربی دُردی خمر است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). طرطق .
ترترکلغتنامه دهخداترترک . [ ت َ ت َ رَ ] (اِ)مرغکی که آنرا در ماوراءالنهر دختر صوفی میگویند و بعربی صعوه می خوانند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مرغکی سرخ که در ماورأالنهر دختر صوفی و بتازی صعوه گویند. (ناظم الاطباء).همان ترندک یعنی صعوه . (فرهنگ رشیدی ). پرنده
ترترکلغتنامه دهخداترترک . [ ت ِ ت ِ رَ ] (ص ، اِ) مردم سبک و بی تمکین . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترترکلغتنامه دهخداترترک . [ ت ُ ت ُ رَ / رُ ] (اِخ ) در کوه باباکوهی شیراز جایی ساخته اند که در روزهای سیر مردم به آنجا روند و سنگی در زیر نهاده از بالا لغزیده به پائین آیند. (فرهنگ جهانگیری ). جایی است در کوه چل مقام شیراز که به آنجا روند و سنگی در زیر خود نه
ترترةلغتنامه دهخداترترة. [ ت َ ت َ رَ ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد): ترتروا السکران ؛ جنبانیدند مست را و حرکت دادند تا هه کند و بوی دهان آن معلوم نمایند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): ترتروه ؛ ای حرکوه و زعزعوه و استنهکوه حتی توجد منه ال
ترتریلغتنامه دهخداترتری . [ ت ِ ] (اِخ ) بلوکی است در ناحیه ٔ پِرون در ایالت سوم فرانسه . در این نقطه پِپَن ِ هریستال بر تیری سوم پادشاه نستری پیروز شد.
ارطبلغتنامه دهخداارطب . [ اَ طَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رطوبة. بارطوبت تر. با تری بیش از تری دیگری . مرطوب تر.که تری بیش دارد. با تری بیشتر. ترتر. (آنندراج ).
ثرثورلغتنامه دهخداثرثور. [ ث ُ ] (اِخ ) نام دو نهر است به ارمنستان یکی را ثرثور کبیر و دیگری را ثرثور صغیر گویند بین یکی از آنها و بردعه کمتر از یک فرسخ است . (مراصد الاطلاع ). صاحب قاموس الاعلام گوید: در نزدیک اران و بردعه دو نهر به این نام هست یکی را ثرثور صغیر گویند و این قول یاقوت است در م
ترترکلغتنامه دهخداترترک . [ ت َ ت َ رَ ] (اِ)مرغکی که آنرا در ماوراءالنهر دختر صوفی میگویند و بعربی صعوه می خوانند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مرغکی سرخ که در ماورأالنهر دختر صوفی و بتازی صعوه گویند. (ناظم الاطباء).همان ترندک یعنی صعوه . (فرهنگ رشیدی ). پرنده
ترترکلغتنامه دهخداترترک . [ ت ِ ت ِ رَ ] (ص ، اِ) مردم سبک و بی تمکین . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترترکلغتنامه دهخداترترک . [ ت ُ ت ُ رَ / رُ ] (اِخ ) در کوه باباکوهی شیراز جایی ساخته اند که در روزهای سیر مردم به آنجا روند و سنگی در زیر نهاده از بالا لغزیده به پائین آیند. (فرهنگ جهانگیری ). جایی است در کوه چل مقام شیراز که به آنجا روند و سنگی در زیر خود نه
ترترةلغتنامه دهخداترترة. [ ت َ ت َ رَ ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد): ترتروا السکران ؛ جنبانیدند مست را و حرکت دادند تا هه کند و بوی دهان آن معلوم نمایند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): ترتروه ؛ ای حرکوه و زعزعوه و استنهکوه حتی توجد منه ال
ترتریلغتنامه دهخداترتری . [ ت ِ ] (اِخ ) بلوکی است در ناحیه ٔ پِرون در ایالت سوم فرانسه . در این نقطه پِپَن ِ هریستال بر تیری سوم پادشاه نستری پیروز شد.
متترترلغتنامه دهخدامتترتر. [ م ُ ت َ ت َ ت ِ ] (ع ص ) جنبان و مضطرب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جنبیده و متحرک و چرخیده و چرخ داده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تترتر شود.
تترترلغتنامه دهخداتترتر. [ ت َ ت َ ت ُ ] (ع مص ) تزلزل و تقلقل . (اقرب الموارد). جنبیدن و اضطرب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزلزل . (المنجد): الم تعلمی انی اذاالدهر مسنّی بنائبة زلّت و لم اتترتر. (اقرب الموارد).