آدرنالینزاadrenergicواژههای مصوب فرهنگستانماده یا عامل فعالشده با برگُردینه یا ترشحکنندۀ آن متـ . برگُردینهزا
endocrinesدیکشنری انگلیسی به فارسیغدد درون ریز، غده مترشحه داخلی، غدهدرونتراو، غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده
ترشحلغتنامه دهخداترشح . [ ت َ رَش ْ ش ُ ] (ع مص ) قوت رفتار گرفتن شتربچه با مادر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد): ترشح الفصیل ؛ اذا قوی علی المشی مع امه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جاری شدن آب از میان سنگها. (از المنجد). تراوید
ترشحفرهنگ فارسی عمید۱. = تراویدن۲. پاشیده شدن مایعات به لباس یا بدن و مانند آن.۳. تراوش آب از خلال سنگ یا چیز دیگر.۴. [قدیمی] بهتدریج قوت گرفتن، توانا شدن، و شایستگی حاصل کردن برای کاری.
ترشحsecretionواژههای مصوب فرهنگستان1. فرایندی که در آن برخی یاختهها و غدهها موادی با اثر کاراندامشناختی خاص تولید میکنند و با پخش مستقیم یا ازطریق مجرایی آنها را به بیرون میرانند 2. مادهای با اثر کاراندامشناختی خاص که برخی یاختهها و غدهها تولید و خارج میکنند
مترشحلغتنامه دهخدامترشح . [ م ُ ت َ رَش ْ ش ِ ] (ع ص )تراونده . (آنندراج ) (غیاث ). ترشح کننده . تراونده ٔ چیزی از چیزی : شیری بود پرهیزگار... باطنی مترشح از خصایص حلم و کم آزاری ... (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ). || تربیت شده . مربی . مرشح :</sp
ترشحلغتنامه دهخداترشح . [ ت َ رَش ْ ش ُ ] (ع مص ) قوت رفتار گرفتن شتربچه با مادر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد): ترشح الفصیل ؛ اذا قوی علی المشی مع امه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جاری شدن آب از میان سنگها. (از المنجد). تراوید
ترشحفرهنگ فارسی عمید۱. = تراویدن۲. پاشیده شدن مایعات به لباس یا بدن و مانند آن.۳. تراوش آب از خلال سنگ یا چیز دیگر.۴. [قدیمی] بهتدریج قوت گرفتن، توانا شدن، و شایستگی حاصل کردن برای کاری.
مسترشحلغتنامه دهخدامسترشح . [ م ُ ت َ ش َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی و اسم مکان از استرشاح . جای تربیت یافتن ستورریزگان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استرشاح شود.