ترنگانیدنلغتنامه دهخداترنگانیدن . [ت ُ رُ / رَ دَ ] (مص ) مصدر ترنگ است و بمعنی بصدا درآوردن چله کمان باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ترنگ کردن و برانگیزانیدن و جهانیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترنگ شود : باز شعریش بر تر
احنانلغتنامه دهخدااحنان . [ اِ ] (ع مص ) اِحنان قوس ؛ ببانگ آوردن کمان . تُرنگانیدن کمان . || خطا کردن .
انباضلغتنامه دهخداانباض . [ اِم ْ ] (ع مص ) ببانگ آوردن کمان را، یقال انبض القوس ، و انبض بالوتر؛ ببانگ آورد زه را. (از ناظم الاطباء). ببانگ آوردن کمان یا زه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ببانگ آوردن زه کمان . (تاج المصادر بیهقی ). کمان را پاره ای کشیدن و رها کردن تا آوازدهد. ترنگانیدن . (یا
ترنگلغتنامه دهخداترنگ . [ ت َ / ت ِ رَ / رِ ] (اِ صوت ) بانگ کمان است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 281). صدا و آوازه ٔ کمان باشد به وقت تیرانداختن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی