ترکيزدیکشنری عربی به فارسینقطه تقاطع , کانون , کانون عدسي , فاصله کانوني , قطب , مرکز , مترکز کردن , بکانون اوردن , ميزان کردن
چترکشلغتنامه دهخداچترکش . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چتردار. (آنندراج ). آن کس که چتر بدست گیرد و بر سر شاه یا صاحب مرتبه و مقامی نگاه دارد. کشنده ٔ چتر : مه ز فلک چترکش شاه شدچتر بهمسایگی ماه شد. میرخسرو
ترقشلغتنامه دهخداترقش . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) زینت دادن و آراستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد).
ترقیشلغتنامه دهخداترقیش . [ ت َ ] (ع مص ) بیاراستن . (از زوزنی ). آراستن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخن چینی کردن . (زوزنی ). بربستن و سخن چینی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخن چینی کردن ، زیرا نمام کلام خود را آرایش دهد. (از اقرب الموارد)
ترکزلغتنامه دهخداترکز. [ ت َ ک َ ] (اِ) مزرعه ٔ کاشته و درو شده و شخم و یا چین دویم . || زمین بایر. || زمین شخم شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکژ شود.
ترکشلغتنامه دهخداترکش . [ ت َ ک َ ] (اِ مرکب ) تیردان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 218). مخفف تیرکش است که تیردان باشد. (برهان ). در اصل تیرکش بود بمعنی جای تیرکشیدن بجهت کثرت استعمال کسره برای تخفیف بفتح بدل شده و یا را حذف کردند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بمع
ترکیزلغتنامه دهخداترکیز. [ ت َ ] (ع مص ) سپوختن نیزه را در زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).