تسونلغتنامه دهخداتسون . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع اِ) استرخای شکم و آن تسول است بر ابدال . (از متن اللغة).استرخای شکم . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسول شود.
روش چندضلعیهای تیسنThiessen polygons method,Thiessen polygons,Voronoi tessellation,Voronoi decomposition,Voronoi partition,Direchlet-Zerleguny,Delauney triangulationواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای توصیف الگوهای استقرار برپایة قرارگیری استقرارگاهها در موقعیتهای خاص پیرامون محوطهها یا عارضههای دیگر
تشونلغتنامه دهخداتشون . [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) سبکی عقل و رای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سبک شدن عقل کسی . (از اقرب الموارد).
تشوینلغتنامه دهخداتشوین . [ ت َش ْ ] (ع مص ) جدا و متفرق نمودن و واکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : هو یشون الرؤس ؛ ای یفرج شونها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). او وا می کند درزهای کاسه ٔ سرها را. (ناظم الاطباء).
تصونلغتنامه دهخداتصون . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) خویشتن صیانت کردن . (تاج المصادر بیهقی ).خود را از معایب حفظ کردن . (از اقرب الموارد) : گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف توقی و تصون واجب بیند. (سندبادنامه ص 63). و پشت پای به روی تصون
تصونفرهنگ فارسی عمید۱. مواظب خود بودن؛ خود را حفظ کردن.۲. [مجاز] خود را از عیب و بدی در گفتار و کردار حفظ کردن.
تای تسونگلغتنامه دهخداتای تسونگ . [ ت ُ ] (اِخ ) امپراتور چین که مورخین چینی او را پسر آسمان و معاصر «یسه سه » (یزدگرد) میدانند. رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی تألیف محمد معین چ 1 ص 13 شود.
تسوللغتنامه دهخداتسول . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع مص ) استرخای آن قسمت از شکم که در زیر ناف است . (از متن اللغة). رجوع به تسون شود.
رابرتسونلغتنامه دهخدارابرتسون . [ ب ِ س ُ ] (اِخ ) پروفسور رابرتسون استاد دانشگاه کمبریج در اکتبر 1945 و آوریل 1946 م . درمجله ٔ انجمن همایونی آسیایی مقالات عمیقی راجع بسلسلة الذهب جامی نگاشته است . (از سعدی تا جامی ص <span class