تسرطلغتنامه دهخداتسرط. [ ت َ س َرْ رُ ] (ع مص ) فروبردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) بلعیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان درحلق فرو بردن . (از متن اللغة).
تسریدلغتنامه دهخداتسرید. [ ت َ ] (ع مص ) درز دوختن ادیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد).دوختن کفش . (از متن اللغة). || سوراخ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد). || نیکو روان و نقل کردن سخن را. || پی در پی داشتن روزه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دارای سراد شدن د
تشرطلغتنامه دهخداتشرط. [ ت َ ش َرْ رُ ] (ع مص ) نیک نگریستن در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تأنق در عمل . (از اقرب الموارد). || بتکلف پذیرفتن شروطی را که بزیان او باشد. (از اقرب الموارد).
تشریدلغتنامه دهخداتشرید. [ ت َ ] (ع مص ) راندن . (تاج المصادربیهقی ). رمانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راندن و پراکنده نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طرد کردن . رمانیدن . تفریق . (از اقرب االموارد). || شنوانیدن عیب کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء
تشریذلغتنامه دهخداتشریذ. [ ت َ ] (ع مص ) رانده و رمیده گردانیدن و پریشان و متفرق ساختن و منه : فشرذبهم من خلفهم فی قراءة الاغمش ، و ابن جنی گوید ترکیب «ش ر ذ» را در کتب لغت ندیده و «ذال » باید بدل از «دال » باشد. (منتهی الارب ). و رجوع به تشرید شود.
متشردلغتنامه دهخدامتشرد. [ م ُ ت َ ش َرْ رِ ] (ع ص ) پراکنده و منتشر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || گریزانیده . (ناظم الاطباء). رمیده . || رونده .ذاهب . (فرهنگ فارسی معین ) (از ذیل اقرب الموارد).