trampدیکشنری انگلیسی به فارسیولگردی، ولگرد، اواره، اسمان جل، فاحشه، اوارگی، صدای پا، با پا لگد کردن، با صدا راه رفتن، پیادهروی کردن، اوره بودن، ولگردی کردن
trampsدیکشنری انگلیسی به فارسیتارپ ها، ولگرد، ولگردی، اواره، اسمان جل، فاحشه، اوارگی، صدای پا، با پا لگد کردن، با صدا راه رفتن، پیادهروی کردن، اوره بودن، ولگردی کردن
جستانکminitrampoline, jogging trampoline, trampette, exercise trampolineواژههای مصوب فرهنگستانجستانهای با قطر کمتر از 1 متر و ارتفاع 30 سانتیمتر از سطح زمین که معمولاً در فضاهای بسته و برای تمرینات آمادگی جسمانی از آن استفاده میکنند
tramplingدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، پایمال کردن، پامال کردن، فشار دادن، زیر پا لگد ماکل کردن