تصرخلغتنامه دهخداتصرخ . [ ت َ ص َرْ رُ ] (ع مص ) آواز برداشتن در عطسه دادن . (تاج المصادر بیهقی ). تکلّف کردن در فریاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد):التصرخ بالعطاس حمق . (بحر الجواهر) (منتهی الارب ).
تصارخلغتنامه دهخداتصارخ . [ ت َ رُ ] (ع مص ) با هم بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
متصرخلغتنامه دهخدامتصرخ . [ م ُ ت َ ص َرْ رِ ] (ع ص ) تکلف کننده از فریاد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می غرد و فریاد کننده . (ناظم الاطباء).
مستصرخلغتنامه دهخدامستصرخ . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصراخ . فریادخواه . (آنندراج ). مستغیث . (اقرب الموارد). آنکه فریاد می کند برای دستگیری .(ناظم الاطباء). || وادارکننده کسی را بر فریاد کردن . (اقرب الموارد). رجوع به استصراخ شود.
استصرخدیکشنری عربی به فارسیكمك خواست , استغاثه كرد , تقاضاى كمك كرد , استعانت نمود , التماس كمك كرد , درخواست كمك كرد , فرياد كمك خواهى بلند كرد