تصویر رقمیdigital image, raster image, digitised pictureواژههای مصوب فرهنگستانتصویر بهدستآمده در وضعیتی که خصوصیت مورداندازهگیری از یک دامنۀ پیوسته از مقادیر قیاسی به دامنهای با شمار محدودی از اعداد درستبیانشده تبدیل شده است
تسؤرلغتنامه دهخداتسؤر. [ ت َ س َء ءُ] (ع مص ) بقیه ٔ نبیذ را خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد): تسأر النبیذ؛ شرب سؤره و بقایاه . (متن اللغة).
تسورلغتنامه دهخداتسور. [ ت َ س َوْوُ ] (ع مص ) به دیوار بر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر دیواربرآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بر دیوار برشدن . و از راه دیوار به خانه شدن . (مجمل اللغة). بر بالای دیوار شدن . (از اقرب الموارد) (از
تیسورلغتنامه دهخداتیسور. [ ت َ ] (ع اِ) (از «ی س ر») دابة حسن التیسور؛ ستوری نیکوبردارنده ٔ قوائم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شود.
تسویرلغتنامه دهخداتسویر. [ ت َ س ْ ] (ع مص ) دست ورنجن پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). یاره بر دست کسی نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست بند پوشیدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بر دیوار برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از
تشورلغتنامه دهخداتشور. [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) تشویر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شرمنده شدن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). شوریده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشویر شود.
تصویربرداری رقمیdigital image acquisition, digital imagingواژههای مصوب فرهنگستانبرداشت یا دریافت رقمی تصویر و نمایش خصوصیات بصری یک شیء
تصویرسنجی رقمیdigital photogrammetry, soft copy photogrammetry, soft copyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از تصویرسنجی که در آن تصویر ورودی و دادههای خروجی و پردازشها رقمی هستند
ایستگاه کاریِ تصویرسنجی رقمیdigital photogrammetric workstation, DPW, soft copy workstationواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ سختافزاری و نرمافزاری که بهکمک روشهای دستی و خودکار برای استخراج محصولات تصویرسنجی از تصاویر رقمی به کار میرود
دستکاری تصویرimage manipulationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر یک تصویر رقمی بهکمک نرمافزارهای ترسیم
بازنمونهبرداری تصویرimage resamplingواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ مقادیر خاکستری جدید برای تصویردانههایی (pixels) که در مرحلۀ تصحیح هندسی یک تصویر رقمی برپایۀ مقادیر موجود در نقاط پیرامونی آن تصویردانهها تولید شدهاند
تصویرلغتنامه دهخداتصویر. [ ت َص ْ ] (ع مص ) صورت کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). صورت کردن چیزی را و آفریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صورت کردن و این مصدر بمعنی اسم مفعول مستعمل است . (غیاث اللغات ). صورت و شکل قرار دادن چیزی را و نقش کردن و رسم نمودن . (از اقرب ا
تصویرفرهنگ فارسی عمید۱. صورت کشیدن؛ درست کردن صورت چیزی؛ شکل کسی یا چیزی را نقش کردن.۲. شکل و صورت کسی یا چیزی که بر روی کاغذ، دیوار، و مانند آن کشیده شود.
تصویردیکشنری فارسی به انگلیسیdepiction, draw, drawing, figure, icon, illustration, likeness, perspective, picture, portrait, portrayal, representation, semblance, simulacrum, view, woodcut
گرده ٔ تصویرلغتنامه دهخداگرده ٔ تصویر. [ گ َ دَ / دِ ی ِ ت َص ْ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خاکه ٔ تصویر. (آنندراج ). رجوع به گرده شود.
تصویرلغتنامه دهخداتصویر. [ ت َص ْ ] (ع مص ) صورت کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). صورت کردن چیزی را و آفریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صورت کردن و این مصدر بمعنی اسم مفعول مستعمل است . (غیاث اللغات ). صورت و شکل قرار دادن چیزی را و نقش کردن و رسم نمودن . (از اقرب ا
خامه ٔ تصویرلغتنامه دهخداخامه ٔ تصویر. [ م َ / م ِ ی ِ ت َص ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خامه ای که بدان تصویر کشند و آن را در هندوستان از موی دم موش خرما بندند و با لفظ بستن آید و از موی سمور نیز سازند. (از آنندراج ) : از هوس هردم برنگی ج
خانه ٔ تصویرلغتنامه دهخداخانه ٔ تصویر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َص ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم . دیدگانی . جایی که صورتها در آن نقش بندد : بی ساخته چون اصل خود آید بنظرهاچون حسن تو در خانه ٔ تصویر برآید.میر
تصویرفرهنگ فارسی عمید۱. صورت کشیدن؛ درست کردن صورت چیزی؛ شکل کسی یا چیزی را نقش کردن.۲. شکل و صورت کسی یا چیزی که بر روی کاغذ، دیوار، و مانند آن کشیده شود.