تضمین کردندیکشنری فارسی به انگلیسیassure, avouch, certify, ensure, guarantee, indemnify, seal, undertake, underwrite, vouch, warrant, witness
تضمینلغتنامه دهخداتضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کسی را. (غیاث اللغات ) (آنند
تدمنلغتنامه دهخداتدمن . [ ت َ دَم ْ م ُ ] (ع مص ) پرسرگین شدن آب و جز آن .(تاج المصادر بیهقی ). پرسرگین شدن زمین و آب و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه ).
تدمینلغتنامه دهخداتدمین . [ ت َ ] (ع مص ) سرگین در زمین زدن . (تاج المصادر بیهقی ). سرگین ناک گردانیدن ماشیه مکان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). و کذا دمن القوم الدار و دمن الشاء الماء. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || دستوری دادن کسی را. (منتهی الارب
تضمنلغتنامه دهخداتضمن . [ ت َ ض َم ْ م ُ ] (ع مص ) پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). || لازم گرفتن چیزی را از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در میان خویش آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). میان اندرگرفتن
تضمندیکشنری عربی به فارسیمرکب بودن از , شامل بودن , عبارت بودن از , در برداشتن , متضمن بودن , قرار دادن , شمردن , به حساب اوردن , گرفتار کردن , گير انداختن , وارد کردن , گرفتارشدن , در گير کردن يا شدن
ensuresدیکشنری انگلیسی به فارسیتضمین می کند، مطمئن ساختن، تضمین کردن، حتمی کردن، متقاعد کردن، مراقبت کردن در
تضمینلغتنامه دهخداتضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کسی را. (غیاث اللغات ) (آنند
تضمینفرهنگ فارسی عمید۱. برعهده گرفتن تاوان و غرامت؛ تاوان دادن.۲. در پناه خود درآوردن.۳. چیزی را در ظرفی قرار دادن؛ گنجانیدن.۴. (ادبی) آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود. اگر آن شعر از شاعر معروفی باشد حاجت به بردن نام او نیست والا باید به نام گویندۀ آن اشاره کرد.
تضمینguaranty, warrantyواژههای مصوب فرهنگستانتعهد سازنده یا فروشندۀ کالا در قبال خریدار برای ارائۀ خدمات پس از فروش در طی مدت مشخص متـ . ضمانت
تضمیندیکشنری فارسی به انگلیسیassurance, entailment, guarantee, indemnity, pawn, safeguard, safety net, surety, testimonial, undertaking, warranty
تضمینلغتنامه دهخداتضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کسی را. (غیاث اللغات ) (آنند
تضمینفرهنگ فارسی عمید۱. برعهده گرفتن تاوان و غرامت؛ تاوان دادن.۲. در پناه خود درآوردن.۳. چیزی را در ظرفی قرار دادن؛ گنجانیدن.۴. (ادبی) آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود. اگر آن شعر از شاعر معروفی باشد حاجت به بردن نام او نیست والا باید به نام گویندۀ آن اشاره کرد.
تضمینguaranty, warrantyواژههای مصوب فرهنگستانتعهد سازنده یا فروشندۀ کالا در قبال خریدار برای ارائۀ خدمات پس از فروش در طی مدت مشخص متـ . ضمانت
تضمیندیکشنری فارسی به انگلیسیassurance, entailment, guarantee, indemnity, pawn, safeguard, safety net, surety, testimonial, undertaking, warranty