تعبیر زدنلغتنامه دهخداتعبیر زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تعبیر کردن : تعبیر خواب بر که زنم هر شبی ز توخوابی دروغ راست کنم بهر جان خویش .امیرخسرو (از آنندراج ).
تحبیرلغتنامه دهخداتحبیر. [ ت َ ] (ع مص ) نیکو کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نیکو کردن و آراستن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و منه حدیث ابی موسی : لو علمت انک تسمع لقرأتی لحبرتها لک تحبیراً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نیکو نوشتن خط و آراستن سخن و شعر و غیر آن . (منت
تعبیرلغتنامه دهخداتعبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن خواب را و آگاه کردن از انجام کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیان کردن وبیان نمودن معنی خواب و به لفظ کردن و نهادن و راندن و رفتن و زدن مستعمل . (غیاث اللغات ). بیان خواب کردن و خبر دادن از مراد آن . (آنندراج ). خواب گزار
تعبیرفرهنگ فارسی عمید۱. مطلبی را بیان کردن.۲. منظور و مقصود خود را به عبارتی بیان کردن.۳. معنی و تفسیر خواب را گفتن.
تعبیرلغتنامه دهخداتعبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن خواب را و آگاه کردن از انجام کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیان کردن وبیان نمودن معنی خواب و به لفظ کردن و نهادن و راندن و رفتن و زدن مستعمل . (غیاث اللغات ). بیان خواب کردن و خبر دادن از مراد آن . (آنندراج ). خواب گزار
تعبیرفرهنگ فارسی عمید۱. مطلبی را بیان کردن.۲. منظور و مقصود خود را به عبارتی بیان کردن.۳. معنی و تفسیر خواب را گفتن.
تعبیرفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به عبارتی مقصود خود را بیان کردن . 2 - خواب را تفسیر کردن .
خوش تعبیرلغتنامه دهخداخوش تعبیر. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ] (ص مرکب ) آنکه مسائل و مطالب را صحیح تعبیر کند. آنکه مشکلات را صحیح بگشاید. آنکه تعبیر نکو دارد. || خوش فال . آنکه پیش بینی خوب کند. باشگون .
تعبیرلغتنامه دهخداتعبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن خواب را و آگاه کردن از انجام کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیان کردن وبیان نمودن معنی خواب و به لفظ کردن و نهادن و راندن و رفتن و زدن مستعمل . (غیاث اللغات ). بیان خواب کردن و خبر دادن از مراد آن . (آنندراج ). خواب گزار
تعبیرفرهنگ فارسی عمید۱. مطلبی را بیان کردن.۲. منظور و مقصود خود را به عبارتی بیان کردن.۳. معنی و تفسیر خواب را گفتن.