تعربلغتنامه دهخداتعرب . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) بیابانی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در بادیه جای گرفتن و بیابانی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خویشتن را به عرب مانند کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخلق به اخلاق عرب و تشبیه به
تحریبلغتنامه دهخداتحریب . [ ت َ ] (ع مص ) به خشم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تیز کردن سنان . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || شکوفه ٔ خرما
تهریبلغتنامه دهخداتهریب . [ ت َ ] (ع مص ) بگریزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): غرض ... از نصیحت در تهریب و تضریب چند رای آن بود که از هجوم لشکر سلطان و تکلیف کلمه ٔ ایمان می ترسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
تعریبلغتنامه دهخداتعریب . [ ت َ ] (ع مص ) پاک کردن زبان از غلطگویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاک کردن سخن از خطا. (آنندراج ). مهذب ساختن سخن از لحن . (از اقرب الموارد). || سخن پیدا گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بریدن شاخ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا
متعربلغتنامه دهخدامتعرب . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) در تازیان درآینده و مانا به ایشان شونده و تازی غیرخالص و غیربیابانی شونده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خویشتن را به عرب مانند کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعرب شود.
تبغددلغتنامه دهخداتبغدد. [ت َ ب َ دُ ] (ع مص ) انتساب دادن به بغداد. (از اقرب الموارد). خود را نسبت دادن بسوی بغداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مشابه کردن خود را به اهل بغداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشبه به اهل بغداد بر قیاس تمعدد، تمضر، تقیس ، تنزر، تعرب .
متعربلغتنامه دهخدامتعرب . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) در تازیان درآینده و مانا به ایشان شونده و تازی غیرخالص و غیربیابانی شونده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خویشتن را به عرب مانند کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعرب شود.
مستعربلغتنامه دهخدامستعرب . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعراب . فحش گوینده و سخن زشت آورنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ماده گاو گشن خواهنده . (منتهی الارب ). || داخل شونده بین عرب . (اقرب الموارد). کسی که شبیه به تازیان شود. (ناظم الاطباء). متعرب . و رجوع به استعراب و مستعربة