خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنبل
/tambal/
معنی
کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد؛ بیکاره؛ تنپرور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بچهننه، بیحال، بیغیرت، تنزن، بیحال، بیکاره، تنآسا، تنبلباشی، تنپرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچکاره ≠ زرنگ، کوشا
۲. درسنخوان
دیکشنری
draggy, idle, indolent, lazy, otiose, remiss, shiftless, slacker, slothful, sluggard, sluggish, work-shy, workshy
-
جستوجوی دقیق
-
تنبل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بچهننه، بیحال، بیغیرت، تنزن، بیحال، بیکاره، تنآسا، تنبلباشی، تنپرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچکاره ≠ زرنگ، کوشا ۲. درسنخوان
-
تنبل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tambal کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد؛ بیکاره؛ تنپرور.
-
تنبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] to(a)mbol ۱. مکر؛ حیله؛ فریب؛ نیرنگ.۲. جادو؛ افسون: ◻︎ نیست را هست کند تنبل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی: شاعران بیدیوان: ۲۷۱).
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ ت َ ن َب ْ ب ُ ] (ع مص ) گرفتن : تنبل ما عندی ؛ گرفت آنچه نزد مردم بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آگاه و تیزخاطر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرامی شدن . (منتهی الارب ) (آن...
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ تَم ْ ب َ ] (ص ) کاهل و بیکار وهیچ کاره . (برهان ) (ناظم الاطباء). کاهل و بیکار. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مرد هیچکاره . (شرفنامه ٔ منیری ). فربه و جاهل و بیکار. (غیاث اللغات ). تهبل و تهمل و تن پرور و فربه . (ناظم الاطباء). در ...
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ تَم ْ ب ُ ] (اِ) لغتی است در تامول و مذکور است در «ت م ل ». (منتهی الارب ). تانبول . (ناظم الاطباء). رجوع به تامول و تانبول شود.
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ تِم ْ ب َ ] (ع ص ) کوتاه . ج ، تنابیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنبال و تنبالة و تنبول و تنابیل شود.
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ تُم ْ ب ُ / تَم ْ ب ُ ] (اِ) حیلت و مکر بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 314). مکرو حیله . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). حیله و نیرنگ و مکر و فریب و جادویی . (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). کنبوره . د...
-
تنبل
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) (ص .) تن پرور، کاهل .
-
تنبل
فرهنگ فارسی معین
(تِ بَ) (ص .) کوتاه قد.
-
تنبل
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تُ بُ) (اِ.) 1 - مکر، حیله . 2 - افسون ، جادو.
-
تنبل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tembel طاری: tambel طامه ای: tambel طرقی: tambel کشه ای: tambel نطنزی: tambel
-
تنبل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
draggy, idle, indolent, lazy, otiose, remiss, shiftless, slacker, slothful, sluggard, sluggish, work-shy, workshy
-
تنبل
دیکشنری فارسی به عربی
بطيي , تکاسل , تهدل , عاطل , کامل , کسلان , کسول