تعییبلغتنامه دهخداتعییب . [ ت َع ْ ] (ع مص ) معیوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). عیبناک ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || به عیب منسوب نمودن کسی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعیب شود.
تهیبلغتنامه دهخداتهیب . [ ت َ هََ ی ْ ی ُ ] (ع مص ) ترسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر ترسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ترسانیدن . (از اقرب الموارد): تهیبنی زید؛ ای اخافنی . (اقرب الموارد). || شکوه داشتن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (تاج المصا
تهییبلغتنامه دهخداتهییب . [ ت َ ] (ع مص ) با هیبت گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مهیب گردانیدن چیزی را نزد کسی . یقال : هیبت الشی ٔ الیه ؛ ای جعلته مهیباً عنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ثعبلغتنامه دهخداثعب . [ ث َ ] (ع مص ) روان ساختن آب یا خون و امثال آن . آب راندن . (تاج المصادر بیهقی ).
ثعبلغتنامه دهخداثعب . [ ث َ ع َ ] (ع اِ) راه گذار آب . || آب راهه ٔ وادی . ممر آب در بیابان . || چشمه ای که در سایه ٔ کوه باشد. ج ، ثعبان . ماء ثعب ؛ آب روان .
تعیبلغتنامه دهخداتعیب . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] (ع مص ) عیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تعییب . (از اقرب الموارد). به عیب نسبت دادن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باعیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن آن را. (ناظم الاطباء). باعیب قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد).
معیبلغتنامه دهخدامعیب . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ) معیوب . عیب ناک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو آبی به یک جا مهیا شودشود حوضه و آنگه به دریا شودمعیب بود تا بود در مغاک معلق بود چون بود گرد خاک . نظامی .و رجوع به تعییب
ذملغتنامه دهخداذم . [ ذَم م ] (ع مص ) نکوهیدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مذمَت . نکوهش . بدگوئی . بدگفتن . هجو گفتن کسی را.... قدح . تعییب . مقابل مَدح ، ستودن ، و آن گفتار یا کردار یا ترک هر دو باشد بنحوی که حاکی از پست ساختن مقام غیر یا انحطاط شأن و حیثیت دیگری شود. (کشاف اص
مالیدنلغتنامه دهخدامالیدن . [ دَ ] (مص ) لمس کردن و مس نمودن و دست یاافزار بر چیزی کشیدن و دلک کردن . (ناظم الاطباء). دست کشیدن روی چیزی . چیزی را در دست مکرر فشار دادن . مس کردن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). در اوستا، مرزئیتی ، مرز (جاروب شده )، پهلوی ، مرزیشن (جماع ). مرزیتن (جماع کردن )،
ذکرلغتنامه دهخداذکر. [ ذِ ] (ع مص ) یاد کردن .تذکار. گفتن . بیان کردن . بر زبان راندن . مقابل صُمت . نگاشتن . نبشتن : این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچه بگذشت در ذکرلیکن در رتبه سابق است . (تاریخ بیهقی ص 89). پنج قاصد با وی فرستاد چنا