تغیر کردنلغتنامه دهخداتغیر کردن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دگرگون شدن . برگردیدن . تبدیل یافتن : تا... منوچهربن قابوس ... آن عهد که او را بسته است ... نگاه دارد و چیزی از آن تغیر نکند، من دوست او باشم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132
تغیر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برافروخته شدن، تندی کردن، خشمگین شدن، خشم گرفتن، غضبناک شدن ۲. دگرگون شدن، تغییر کردن، تغییر یافتن
تیغگرلغتنامه دهخداتیغگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) تیغساز. آنکه تیغها را بسازد. (آنندراج ) : مغنی ز دف ساختی چون سپربه قانون خبرگیر ازین تیغگر. طغرا (از آنندراج ).رجوع به تیغساز شود.
ثغرلغتنامه دهخداثغر. [ ث َ ](ع مص ) دندان نمودن وقت خندیدن . || دندان شیر کسی را شکستن . || افتادن دندانها. || رخنه کردن . || رخنه بستن . || ثغر ثلمة؛ بستن رخنه را. (از اضداد است ).
ثغرلغتنامه دهخداثغر. [ ث َ / ث َ غ َ ] (ع اِ) درختی است که شکوفه ٔ سپید دارد. || گو. || رخنه . || دره ٔ فراخ . || دهن . || دندانها یا دندانهای پیشین یا دندان که هنوز در لثه باشد. || رسته ٔ دندان . || سرحد ملک کفار. مرز. دربند. دربند میان کفر و اسلام . (منتهی
تغیرلغتنامه دهخداتغیر. [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) از حال بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برگردیدن از حال خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) : تغیر به همه چیزها راه یابد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125)
تغیرفرهنگ فارسی عمید۱. از حال خود برگشتن و حالت دیگر به خود گرفتن؛ دگرگون شدن.۲. با تندی و خشم سخن گفتن؛ خشم کردن.
تغیرفرهنگ فارسی معین(تَ غَ یُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دگرگون شدن . 2 - برآشفتن . 3 - (اِمص .)گردش . 4 - (اِ.) پرخاش .
تغیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. برافروختگی، تندی، خشم ۲. تبدل، تلون، دگرگونی ۳. تندی، خشونت ۴. پرخاش، پرخاشگری ۵. عصبانیت، غضب ۶. برآشفتن، خشم گرفتن، خشمگینشدن، عصبانی شدن ≠ آرام شدن
متغیرلغتنامه دهخدامتغیر. [ م ُ ت َ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) برگردنده از حال خود. (آنندراج ). دگرگون شده و از حال خود برگردیده . برگردیده از حالی به حالی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). بگردانیده . بگشته . بگردیده . دیگرگون شده . گردان . گردیده . گشته . برگشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <spa
لایتغیرلغتنامه دهخدالایتغیر. [ ی َ ت َ غ َ ی ْ ی َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یتغیر) تغییرناپذیر. دگرگون ناشونده .
تغیرلغتنامه دهخداتغیر. [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) از حال بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برگردیدن از حال خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) : تغیر به همه چیزها راه یابد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125)
تغیرفرهنگ فارسی عمید۱. از حال خود برگشتن و حالت دیگر به خود گرفتن؛ دگرگون شدن.۲. با تندی و خشم سخن گفتن؛ خشم کردن.