تفسیرگویلغتنامه دهخداتفسیرگوی . [ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که کلام خدا را شرح کند. مفسر. آشکارکننده ٔ سخنان غامض . شرح کننده ٔ مدلول ها و الفاظ قرآن کریم و فحاوی آیات و اسباب نزول و تأویلات و سایر احوال و احکام و غرائب و بدایع آن : از من بگوی عالم تفسیرگوی راگر در عمل
تفسیریلغتنامه دهخداتفسیری . [ ت َ ](اِخ ) محمدبن شیخ علی الرومی الحنفی القاضی باسکوب . متوفی به سال 1077 هَ . ق . او راست : رسائل علی انوارالتنزیل للبیضاوی . (از اسماء المؤلفین ج 2 ص 291).
لغزدیکشنری عربی به فارسیمعما , چيستان , لغز , رمز , بيان مبهم , راز , سر , صنعت , هنر , حرفه , پيشه , گيچ کردن , اشفته کردن , متحير شدن , جدول معما , سوراخ سوراخ کردن , غربال کردن , سرند , گيج و سردر گم کردن , تفسيريا بيان کردن