تقارن وارونی زمانtime-reversal symmetryواژههای مصوب فرهنگستانناوردایی قوانین بنیادی تعّینی فیزیک تحت وارونی زمان
متقارنلغتنامه دهخدامتقارن . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) پیوسته شده و متحد گشته به یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قرین شونده با هم . یار و یاور. ج ، متقارنین . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تقارن شود.
متقارنفرهنگ فارسی عمید۱. اتفاقافتاده در یک زمان؛ مصادف.۲. (ریاضی) ویژگی دو شکل دارای تقارن نسبت به هم.
خانوادۀ متقارنsymmetrical familyواژههای مصوب فرهنگستانخانوادهای که در آن تقسیمکار خانگی کمتر مشهود است و نقش خانه در زندگی و هویت اجتماعی پررنگتر است