تقرب دقیقprecision approachواژههای مصوب فرهنگستانتقربی که در آن اطلاعات مربوط به بُرد و سمت و زاویۀ سُرش در اختیار خلبان قرار میگیرد
تقربلغتنامه دهخداتقرب . [ ت َق َرْ رُ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (دهار). نزدیکی جستن بچیزی و چنین است تقرب الی اﷲ تعالی بشی ٔ؛ یعنی نزدیکی جست بخدای بوسیله ٔ آن چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن و نزدیکی جستن .(آنندراج ) : شرمم می آید که او ر
تقریبلغتنامه دهخداتقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). نزدیک گردانیدن بخدا : الانام القادر باﷲ... بما قدمه من افعا
تکربلغتنامه دهخداتکرب . [ت َ ک َرْ رُ ] (ع مص ) کرابه چیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و کرابه بالضم ، خرما که از بیخ شاخ چینند بعد درو. (آنندراج ).
تکریبلغتنامه دهخداتکریب . [ ت َ ] (ع مص ) کرب بستن بر دلو. || خرمای کرابه خوردن . || به بانگ آوردن نان پزکریب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کشت کردن در زمین بی آب و گیاه . (از اقرب الموارد). رجوع به کریب شود.
رادار تقرب دقیقprecision approach radar, PAR 2واژههای مصوب فرهنگستانرادار اولیهای که موقعیت دقیق هواگَرد را در هنگام تقرب مشخص میکند
مسیرنمای تقرب دقیقprecision approach path indicator, PAPI / Papiواژههای مصوب فرهنگستانردیفی از چراغهای راهنمای روی باند که تقرب دقیق را برای خلبان امکانپذیر میسازد متـ . چراغهای پاپی
تقربلغتنامه دهخداتقرب . [ ت َق َرْ رُ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (دهار). نزدیکی جستن بچیزی و چنین است تقرب الی اﷲ تعالی بشی ٔ؛ یعنی نزدیکی جست بخدای بوسیله ٔ آن چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن و نزدیکی جستن .(آنندراج ) : شرمم می آید که او ر
تقربapproach 1واژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای از پرواز که در طی آن هواپیما برای فرود آمدن بر روی باند آماده شود
تقربفرهنگ فارسی معین(تَ قَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - نزدیک شدن . 2 - خویشاوند شدن . 3 - نزد کسی شأن و مرتبه داشتن .
متقربلغتنامه دهخدامتقرب . [ م ُ ت َ ق َرْ رِ ](ع ص ) نزدیکی نماینده به چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به خدا تقرب می جوید و یا از خدا میترسد. (ناظم الاطباء). نزدیکی جوینده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یقصدآخذا بامراﷲ فیما یقضی ویمضی متق
تقربلغتنامه دهخداتقرب . [ ت َق َرْ رُ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (دهار). نزدیکی جستن بچیزی و چنین است تقرب الی اﷲ تعالی بشی ٔ؛ یعنی نزدیکی جست بخدای بوسیله ٔ آن چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن و نزدیکی جستن .(آنندراج ) : شرمم می آید که او ر
رادار زمینی تقربground-controlled approach radar, GCA radarواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سامانۀ فرود هواگرد که اطلاعات لازم را در اختیار خلبان میگذارد