تقیحلغتنامه دهخداتقیح .[ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) ریم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ریمناک گردیدن جراحت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). التقیح ، در گفتار پزشکان بدو معنی آید یکی آنکه در هر موضع استعمال شود. و آن فراهم آمدن ورم است بخاطر مدت و دیگر آنکه برای بیماریهای ریوی
تکه تکهلغتنامه دهخداتکه تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] (ص مرکب ) پاره پاره و لقمه لقمه . (ناظم الاطباء). قطعه قطعه . بریده بریده .
تکه تکهدیکشنری فارسی به انگلیسیasunder, bitty, fractional, piecemeal, sky-high, lump, patchy, sectional
تکهتکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کهتکه، پارهپاره، عضوعضو، ریزریز، قیمه، قیمهقیمه شقهشده، مثلجگر زلیخا، شکسته، جدا ناقص پرپرو، تجهیز نشده کوچک
متقیحلغتنامه دهخدامتقیح . [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) جراحت ریمناک . (آنندراج ). زخم ریمناک . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیح شود.
تقییحلغتنامه دهخداتقییح . [ ت َ ] (ع مص ) ریم گرفتن جراحت و ریش . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (تاج المصادر بیهقی ). ریمناک گردیدن جراحت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیح شود.
متقیحلغتنامه دهخدامتقیح . [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) جراحت ریمناک . (آنندراج ). زخم ریمناک . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیح شود.