تقیللغتنامه دهخداتقیل . [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) نیمروزان خفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مانندگی کردن به کسی . (تاج المصادر بیهقی ). مانستن به کسی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : که نیکبخت و دول
تقیلفرهنگ فارسی معین(تَ قَ یُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پیروی کردن . 2 - همانند شدن . 3 - در نیمه روز خوابیدن .
ثقللغتنامه دهخداثقل . [ ث ِ ] (ع اِمص ، اِ) ثقالت . گرانی . سنگینی . (مقابل خفّت ) : خلقی را به ثقل وَطأت و فضل قوت در زیر پای پست میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 287). || رخت و باروبنه ٔ مسافر. بار سنگین . چیز گران :<
متقیللغتنامه دهخدامتقیل . [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آن که در نیمروز شراب خورد. (آنندراج ). آن که در نیمروز می خوابد یا شراب میخورد. || مشابه و مانند. || آب فراهم آمده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیل شود.
تقییللغتنامه دهخداتقییل . [ ت َ ] (ع مص ) شراب نیمروز دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || در نیمروز آب دادن یا دوشیدن ناقه را در آن وقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در نیمروز آب دادن . (از اقرب الموارد). || نیمروزان بر آب آوردن شتران را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاط
پیروی کردنلغتنامه دهخداپیروی کردن . [ پ َ/ پ ِ رَ / رُ وی ک َ دَ ] (مص مرکب ) متابعت کردن . اقتدار کردن . اقتفا کردن . اقتراء. اقتیاف . تمصر. تقیل .ائتمام ؛ بدنبال چیزی پیوستن . اتباع . متابعت . احتذاء. تتبع. تقلید. تباعة. اثف . تا
مانند شدنلغتنامه دهخدامانند شدن . [ ن َن ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شبیه گردیدن . مماثلت . مشابهت . تشابه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنچه مردم بخورد اندر معده نیم پخته شود و از معده به جگر اندر آید و اندر جگر خون گردد و از جگر به رگها اندر آید و به هر اندامی از اندامهای یکس
دولتیارلغتنامه دهخدادولتیار. [ دَ / دُو ل َت ْ] (ص مرکب ) خوشبخت . بختیار. سعید. مسعود. مقبل . بختمند. که بخت خوش دارد. (یادداشت مؤلف ) : زهی مظفر فیروزبخت دولتیارکه گوی برده ای از خسروان به فضل و هنر. فرخی
متقیللغتنامه دهخدامتقیل . [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آن که در نیمروز شراب خورد. (آنندراج ). آن که در نیمروز می خوابد یا شراب میخورد. || مشابه و مانند. || آب فراهم آمده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیل شود.
مستقیللغتنامه دهخدامستقیل . [ م ُ ت َ ](ع ص ) نعت فاعلی از استقالة. اقاله خواهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استقالة شود.