تمرد کردنفرهنگ مترادف و متضادسرپیچی کردن، گردنکشی کردن، عصیان ورزیدن، طاغیشدن، سرکشی کردن، نافرمانی کردن ≠ فرمانبرداری کردن، مطیع بودن
تمردلغتنامه دهخداتمرد. [ ت َ م َرْ رُ ] (ع مص ) چندی امرد ماندن و سپس ریش برآوردن : تمرد فلان زماناً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مدتی بی ریش بماندن ، پس ریش برآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || شوخ و ستنبه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ستنبه شدن . (دستور
تمرضلغتنامه دهخداتمرض . [ ت َ م َرْ رُ ] (ع مص ) سست شدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمرطلغتنامه دهخداتمرط. [ ت َ م َرْ رُ ] (ع مص ) افتادن موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ریخته شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || در الاساس فروافتادن ریش . || فروریختن پشمهای شتر و در اللسان تطایر و تفرق آنها. || فروریختن بیشتر موهای گرگ . || خالی شدن تیر از پر
تمریثلغتنامه دهخداتمریث . [ ت َ ](ع مص ) مهربان ناشدن گوسپند بر بچه به سبب بوی بد عرق آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ریزه ریزه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریزه ریزه کردن ثرید را. (از اقرب الموارد). || شکستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تمریدلغتنامه دهخداتمرید. [ ت َ ] (ع مص ) نسو کردن و بلند کردن بنا. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). هموار و لغزان کردن بنا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). هموار و لغزان و درخشان ساختن بنا را. || تمراد ساختن جهت کبوتران . || خشودن و برگ دور کردن از درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق
تمردلغتنامه دهخداتمرد. [ ت َ م َرْ رُ ] (ع مص ) چندی امرد ماندن و سپس ریش برآوردن : تمرد فلان زماناً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مدتی بی ریش بماندن ، پس ریش برآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || شوخ و ستنبه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ستنبه شدن . (دستور
تمرددیکشنری فارسی به انگلیسیcontumacy, disobedience, insubordination, mutiny, rebellion, rebelliousness, recalcitrance
متمردلغتنامه دهخدامتمرد. [ م ُ ت َ م َرْ رِ ] (ع ص ) سرکش و نافرمان و بغی . (غیاث ) (آنندراج ). سرکش و پیشی گیرنده . (منتهی الارب ). ستنبه . (دستوراللغة) (زوزنی ). شوخ . (از لغتنامه مقامات حریری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گردن کش . طاغیه . خودکامه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرکش و پیشی
تمردلغتنامه دهخداتمرد. [ ت َ م َرْ رُ ] (ع مص ) چندی امرد ماندن و سپس ریش برآوردن : تمرد فلان زماناً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مدتی بی ریش بماندن ، پس ریش برآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || شوخ و ستنبه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ستنبه شدن . (دستور