تمساح پوزهباریکیانGavialidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ تمساحسانان با آروارهای بسیار باریک که جنس نر آن سوراخهای بینی برجستگی دکمهمانند دارد
تمساحلغتنامه دهخداتمساح . [ ت َ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مسح شود.
تمساحلغتنامه دهخداتمساح . [ ت ِ ] (ع اِ) مرد دروغگوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت دروغزن . (مهذب الاسماء). || مرد بدخوی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرکش و خبیث . || مداهن . (از اقرب الموارد). || نهنگ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 74</span
تمساحفرهنگ فارسی عمیدخزندهای شبیه سوسمار با چهار دستوپای کوتاه و پردهدار و دم دراز. درازی بدنش به ده متر میرسد. دهانش فراخ و در فکین بالا و پایین خود قریب ۹۰ دندان دارد. در آب شنا میکند اما نمیتواند همیشه زیر آب بماند. در خشکی تخم میگذارد و تخمهای خود را در کنار دریا میان شنها پنهان میکند. تخمهایش در مدت سه م