تندفهملغتنامه دهخداتندفهم . [ ت ُ ف َ ] (نف مرکب / ص مرکب ) آنکه سخن را زود دریابد. (آنندراج ) (بهار عجم ). زیرک و بافِراست و باهوش و حاضرکلام . (ناظم الاطباء) : ایاز تندفهم تیزبینش نگار کارگاه آفرینش . زلال
زودفهملغتنامه دهخدازودفهم . [ ف َ ] (نف مرکب ) تیزفهم . (آنندراج ). سریعالانتقال و آنکه به سرعت چیزی را درک نماید. (ناظم الاطباء). تیزهوش . تندفهم . زودیاب . سریعالانتقال . (فرهنگ فارسی معین ).