تهی مایهلغتنامه دهخداتهی مایه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) بی مایه . فقیر. بی چیز. محروم : ترنم سرای تهی مایگان پیام آور دیگ همسایگان .<p class="a
آزمون تهنشینیsettleability testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی برای تعیین قابلیت جدا شدن جامدات از مایع در حوض تهنشینی نهایی
آزمون جامدات تهنشینیپذیرsettleable solids testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی برای اندازهگیری حجم جامداتی که در یک لیتر نمونه پس از یک ساعت در قیف ایموف تهنشین میشوند
نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
ته تهلغتنامه دهخداته ته . [ ت ُه ْ ت ُه ْ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که شتران را بدان زجر کنند و سگان را خوانند. || حکایت لکنت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
تهیدستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ره، بیچیز، مستحق، نیازمند، محتاج، بیبضاعت، مسکین، درمانده، ناچار، ناتوان، مفلوک، فلکزده، علیل، ذلیل، آسمانجل، آسوپاس، ندار، نادار، ناک، بیمایه، تنگدست، بیپول، بیبرگونوا، بیبرگوساز، بیسروسامان، بیسامان، پاپتی، پابرهنه، عور، مستضعف، مستمند، تهیمایه
تهیلغتنامه دهخداتهی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص ) به معنی خالی ... که در مقابل پر است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). پهلوی توهیک ، تیهیک ، تهک ،تی . خالی ، مقابل پر. (فرهنگ فارسی مع
تهیلغتنامه دهخداتهی . [ ت ِ ] (ع اِ اشاره ) مؤنث ذا؛ یعنی اسم اشاره ای که بدان به زن اشاره کنند. (ناظم الاطباء).
تهیفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ پُر] آنچه چیزی در داخل آن نباشد؛ خالی.۲. بیارزش.۳. تنها: ◻︎ کوفته بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی کوفتهست (سعدی۱: ۱۰۳).
تهیدیکشنری فارسی به انگلیسیbarren, blank, empty, inane, jejune, null, spent, vacant, vacuous, void, windy, devoid
دست تهیلغتنامه دهخدادست تهی . [ دَ ت ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دست خالی . تهی دست . و رجوع به دست خالی در ردیف خود شود.
دست تهیلغتنامه دهخدادست تهی . [ دَ ت ُ ] (ص مرکب ) تهیدست . بی چیز. دست خالی . صفرالید.- امثال : دست تهی روی سیاه ؛ نظیر الفقر سوادالوجه فی الدارین . (امثال و حکم ).- دست تهی بازگشتن یا برگشتن ؛ دست خالی برگشت
دوتهیلغتنامه دهخدادوتهی . [ دُ ت َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) لباسهای آسترشده . (ناظم الاطباء). جامه ٔ دراز ابره و آستر که با هم دوزند و بر این قیاس یک لایی و دولایی بیاید. (آنندراج ).- دوتهی پوش ؛ که لباس دوتهی یعنی رویه و آستردار بپوشد : آه
تهیلغتنامه دهخداتهی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص ) به معنی خالی ... که در مقابل پر است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). پهلوی توهیک ، تیهیک ، تهک ،تی . خالی ، مقابل پر. (فرهنگ فارسی مع