توخالیلغتنامه دهخداتوخالی . (ص مرکب ) کاواک . مجوف . اجوف . مقابل توپر، مصمت ، رُسْت . بی مغز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || دروغین . (یادداشت ایضاً).- تشر توخالی ؛ دعوی بی معنی . تهدیدی بی قدرت انجام آن . توپ خالی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).-
توخالیفرهنگ فارسی معین[ فا - ع . ] (ص .) 1 - آن چه درونش خالی است ، پوک . مق تو پُر. 2 - (عا.) بی - ارزش ، پوچ .
ریختهگری توخالیdrain casting, hollow castingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ریختهگری دوغابی برای ساخت قطعههای توخالی، مانند قوری، که در آن دوغاب اضافی از قالب تخلیه میشود
ریختهگری توخالیdrain casting, hollow castingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ریختهگری دوغابی برای ساخت قطعههای توخالی، مانند قوری، که در آن دوغاب اضافی از قالب تخلیه میشود