توسن دلیلغتنامه دهخداتوسن دلی . [ ت َ / تُو س َ دِ ] (حامص مرکب ) سخت دلی . (ناظم الاطباء). بدخوئی . ناسازگاری : ز توسن دلی گرچه با کس نساخت نوازنده ٔ خویشتن را شناخت .نظامی .
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) گشنی کردن فحل ناقه ٔ خوابیده را و همچنان زن خوابیده را گاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توشنلغتنامه دهخداتوشن . [ ت َ وَش ْ ش ُ ] (ع مص ) کم شدن آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توشنلغتنامه دهخداتوشن . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان گرگان است که 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 107</span
اعمی وشلغتنامه دهخدااعمی وش . [ اَ ما وَ ] (ص مرکب ) کورمانند؛ بسان کور. ماننده ٔ نابینا : توسن دلی و رایض تو قول لااله اعمی وشی و قائد تو شرع مصطفی .خاقانی .
توسن دللغتنامه دهخداتوسن دل . [ ت َ / تُو س َ دِ ] (ص مرکب ) سخت دل . که دلی ناآرام و پرخشونت دارد : توسن دلی و رایض تو، قول لااله اعمی وشی و قائد تو شرع مصطفی . خاقانی .رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آ
رایضلغتنامه دهخدارایض . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) رائض . رام و دست آموز. (ناظم الاطباء). رام . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ج ، راضة، رُوّاض . (ناظم الاطباء). ج ، راضة، رواض ، رُوَّض ، رائضون . (از المنجد) : تو رایض من به خوشخرامی من توسن تو به بدلگامی . <p class="a
شرعلغتنامه دهخداشرع . [ ش َ ] (ع اِ) دین و مذهب راست و آشکار. دین و آئین و کیش و مذهب . (ناظم الاطباء). آئینی که از جانب خداوند عالمیان بتوسط پیغمبران بر بندگان آمده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راه دین . (دهار). راه راست که حق تعالی برای بندگان نهاده و بدان امر کرده . (آنندراج ). مقا
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) گشنی کردن فحل ناقه ٔ خوابیده را و همچنان زن خوابیده را گاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ / تُو س َ] (ص ، اِ) نافرهخته بود؛ یعنی ناآموخته . (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 154). وحشی و رام نشونده را گویند عموماً. (برهان ). سرکش و گردنکش و وحشی و ناآزموده . (ناظم الاطباء)... در هر صورت توس
مستوسنلغتنامه دهخدامستوسن . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) خوابناک گردنده و غنونده و پینک زده شونده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیدارشونده . از اضداد است . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیسان شود.
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) گشنی کردن فحل ناقه ٔ خوابیده را و همچنان زن خوابیده را گاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توسنلغتنامه دهخداتوسن . [ ت َ / تُو س َ] (ص ، اِ) نافرهخته بود؛ یعنی ناآموخته . (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 154). وحشی و رام نشونده را گویند عموماً. (برهان ). سرکش و گردنکش و وحشی و ناآزموده . (ناظم الاطباء)... در هر صورت توس