تجرولغتنامه دهخداتجرؤ. [ ت َ ج َرْ رُءْ ] (ع مص ) دلیر کردن ودلیر شدن . (از زوزنی ). رجوع به تجرء و تجرئة شود.
تیزرولغتنامه دهخداتیزرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) رهوار. نوند. تندرو. تیزپا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تیزگام . (آنندراج ). پرشتاب . سریع : برفت اهرمن را به افسون ببست چو بر تیزرو بارگی برنشست . فردوسی .</p