تدهقنلغتنامه دهخداتدهقن . [ ت َ دَ ق ُ ] (ع مص ) کشاورزی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دهقان شدن . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به دهقان شود.
تذقینلغتنامه دهخداتذقین . [ ت َ ] (ع مص ) نهادن زنخ خود را بر دست یا بر عصای خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تدکینلغتنامه دهخداتدکین . [ ت َ ] (ع مص ) بر هم نهادن رخت را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر هم نهادن متاع را. (اقرب الموارد)(المنجد). || ساختن دکان را. (المنجد).