تکایالغتنامه دهخداتکایا. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تکیه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جاهایی که در آن روضه خوانی و عزاداری کنند. رجوع به تکیه شود.
پیتکالغتنامه دهخداپیتکا. (اِخ ) دهی از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان قائمشهر واقع در 19 هزارگزی جنوب باختری قائمشهر کنار راه فرعی بابل به درازکلا. دامنه ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . دارای 300 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ
تپکالغتنامه دهخداتپکا. [ ت ُ پ ِ ] (اِخ ) یکی از شهرهای ممالک متحده ٔ امریکای شمالی و پایتخت ایالت کانزاس است . دارای کارخانه های چوب بری و تصفیه و استخراج فلزات و تهیه ٔ لوازم راه آهن و چایخانه است و 79000 تن سکنه دارد.
تقاءلغتنامه دهخداتقاء. [ ت ِ ] (ع مص ) پرهیز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقیالغتنامه دهخداتقیا. [ ت َ ] (اِخ ) از شعرا و علمای ایران و از اهالی شوشتر است و به هندوستان رفت و مورد توجه اکبرشاه قرار گرفت و در دوره ٔ حکومت جهانگیر شاه بمسند صدارت رسید و بسال 1020 هَ . ق . درگذشت . این بیت از اوست :من بنده ٔ این رسم که در چارسوی ع
حافظ سیروزیلغتنامه دهخداحافظ سیروزی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) یکی از شعرای دوره ٔ سلطان مرادخان ثالث . در ابتدا وی در زمره ٔ علما بود وبعدها براه قلندری و دوره گردی در تکایا و جوامع افتاد و عمری بدین حال بسر آورد. (قاموس الاعلام ترکی ).
طاقنما بستنلغتنامه دهخداطاقنما بستن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) از آنچه افزارو اسباب آرایش باشد بصورت طاق کردن . || طاق را از گونه های مختلف آلات و ادوات زینت دادن . بویژه از اقسام بلورینه و ظروف آبگینه و چراغ و غیره .
سنگابلغتنامه دهخداسنگاب . [ س َ ] (اِ مرکب ) ظرف بسیار بزرگ که تواند چند خروار آب گیرد از یک پاره سنگ تراشیده که در مسجدها برای آشامیدن یا وضو دارند. (یادداشت مؤلف ). دوستکانی بزرگ که از یک پاره سنگ تراشیده و در مساجد و تکایا نهند برای آب خوردن و وضو ساختن . ظرف بزرگ از سنگ تراشیده که یک کُر
بکتاشیهلغتنامه دهخدابکتاشیه . [ ب ِ / ب َ شی ی َ / ی ِ] (اِخ ) فرقه ای از صوفیه منسوب به حاجی بکتاش ولی که احوالش با قصه و افسانه آمیخته است . نامش محمد و از مردم نیشابور خراسان بوده و بسال 738