تکشمیرلغتنامه دهخداتکشمیر. [ ت َ ک ِ ] (ع مص ) خود را مانند مردمان کشمیر نمودن و رویه و طریقه آنها را اخذ کردن . (ناظم الاطباء). مصدر منحوت از کشمیر و ظاهراً تکشمیر به صواب نزدیکتر است تا تکشمر. رجوع به تکشمر شود.
تکشمرلغتنامه دهخداتکشمر. [ ت َ ک َ م ُ ] (ع مص ) خویشتن را کشمیری جا نمودن . (آنندراج ) (بهار عجم ) : ای سفله تمام کار و بار تو دغاست اینجا به ادب باش تکشمر بیجاست . نعمت خان عالی (از بهار عجم ).رجوع به تکشمیر شود.
تکشمرلغتنامه دهخداتکشمر. [ ت َ ک َ م ُ ] (ع مص ) خویشتن را کشمیری جا نمودن . (آنندراج ) (بهار عجم ) : ای سفله تمام کار و بار تو دغاست اینجا به ادب باش تکشمر بیجاست . نعمت خان عالی (از بهار عجم ).رجوع به تکشمیر شود.