ثکملغتنامه دهخداثکم . [ ث َ ] (ع مص ) ثکم آثار؛ پی گرفتن و پیروی کردن اثر کسی . || ثکم امر؛ لازم گرفتن آن . || ثکم بمکان ؛ مقیم شدن در آن و ملازم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
تقييمدیکشنری عربی به فارسیارزيابي , تعيين قيمت , تقويم , ارزيابي کردن , تعيين قيمت کردن , ديد زدن , تشخيص , تعيين ماليات , وضع ماليات , براورد , تخمين , اظهارنظر
تکمرلغتنامه دهخداتکمر. [ ت ُ م َ ] (اِ) مخفف تکمار است و آن تیری باشد بی پیکان و بجای پیکان گرهی از چوب و استخوان دارد. (برهان ). مخفف تکمار است . (آنندراج ). تکمار. (ناظم الاطباء). تیری معروف که برای مرغانش فرستند. عامه تکه گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به تکه و تکمار و تخمار شود.
تکمشلغتنامه دهخداتکمش . [ ت َ ک َم ْ م ُ ] (ع مص ) شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). شتاب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || درترنجیده و فراهم شدن پوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکمارلغتنامه دهخداتکمار. [ ت ُ ] (اِ) بمعنی تخمار است و آن تیری باشد بی پیکان و بجای پیکان گرهی دارد. (برهان ) (ازانجمن آرا) (از آنندراج ). و آنرا تُکمُر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). تیری است بی پیکان که بجای پیکان گرهی بشکل تخم کبوتر دارد و از آن او را تخمار و تکمار نیز خوانند. منسوب
تکمرانلغتنامه دهخداتکمران . [ ت َ م َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش شیروان در شهرستان قوچان است . این دهستان در شمال شرقی شیروان واقع است و از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و جمعاً 9147 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
تکمرلغتنامه دهخداتکمر. [ ت ُ م َ ] (اِ) مخفف تکمار است و آن تیری باشد بی پیکان و بجای پیکان گرهی از چوب و استخوان دارد. (برهان ). مخفف تکمار است . (آنندراج ). تکمار. (ناظم الاطباء). تیری معروف که برای مرغانش فرستند. عامه تکه گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به تکه و تکمار و تخمار شود.
تکمشلغتنامه دهخداتکمش . [ ت َ ک َم ْ م ُ ] (ع مص ) شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). شتاب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || درترنجیده و فراهم شدن پوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکمارلغتنامه دهخداتکمار. [ ت ُ ] (اِ) بمعنی تخمار است و آن تیری باشد بی پیکان و بجای پیکان گرهی دارد. (برهان ) (ازانجمن آرا) (از آنندراج ). و آنرا تُکمُر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). تیری است بی پیکان که بجای پیکان گرهی بشکل تخم کبوتر دارد و از آن او را تخمار و تکمار نیز خوانند. منسوب
تکمرانلغتنامه دهخداتکمران . [ ت َ م َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش شیروان در شهرستان قوچان است . این دهستان در شمال شرقی شیروان واقع است و از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و جمعاً 9147 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
تکمهللغتنامه دهخداتکمهل . [ ت َ ک َ هَُ ] (ع مص ) گرد آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مرتکملغتنامه دهخدامرتکم . [ م ُ ت َ ک َ ] (ع اِ) مرتکم الطریق ؛ شاهراه . (منتهی الارب ). جاده . (اقرب الموارد) (از متن اللغة).
مرتکملغتنامه دهخدامرتکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) متراکم و مجتمع. (از متن اللغة). گرد آینده و بر هم نشیننده . (آنندراج ). گرد آمده . بر هم نشسته و توده شده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتکام . رجوع به ارتکام شود.
محتکملغتنامه دهخدامحتکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتکام . حاکم و حکم کننده . (ناظم الاطباء).
معتکملغتنامه دهخدامعتکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) برابر نماینده میان تنگبارها. (آنندراج ). آنکه بارها را برابر و مساوی می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چیز بر هم نشسته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتکام شود.