تیربندلغتنامه دهخداتیربند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) کمری که از چند رشته پشم شتر بافته ساخته باشند و آن را شاطران در بالای قنطوره بر میان بندند و بر یک سر آن زهگیر و خلالدان و امثال آن آویزند و زنگها را بدان بند کنند.(برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنن
تیربندفرهنگ فارسی عمیدنوعی کمربند که شاطران به کمر میبستند و بعضی از لوازم کار خود را به آن آویزان میکردند.
تربنتلغتنامه دهخداتربنت . [ ت ِ رِ ب َ ] (اِ) نام گیاهی : برای مراسم تاجگذاری اردشیر دوم مغها دعوت شده بودند و گیاهی که پلوتارک آنرا تربنت می نامد استعمال میشد (ظن قوی این است که این گیاه همان هئومه بوده که در قرون بعد در موقع مراسم مذهبی استعمال میکردند). (تاریخ ایران باستان ج <span class="hl
تربندلغتنامه دهخداتربند. [ ت َ ب َ ] (اِ) پارچه ای باشد که آنرا تر کنند و بر زخم کارد و شمشیر و امثال آن بندند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). پارچه ای باشد که آنرا تر کنند و بر زخم کارد و شمشیر و مثال آن بندند تا خون بایستد. (انجمن آرا) (آنندراج ).
بندلغتنامه دهخدابند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مانند بندهای انگشتان و بند آرنج و بند زانو و جز آنها. (ناظم الاطباء). مفصل