تألبهلغتنامه دهخداتألبه . [ ت َءْ ل َ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث تألب . رجوع به تألب شود. || یکی تألب ،بمعنی درختی کوهی که از آن کمان سازند : و نحت له عن ارز تألبةفلق ٌ فراع معابل طحل . امروءالقیس (از تاج العروس ج <span class="hl" dir="lt
طالبیفرهنگ فارسی عمید۱. میوهای کرویشکل و شبیه خربزه با پوست زرد و خطهای سبز که از صیفیجات است.۲. بوتۀ علفی این میوه.
طالبیلغتنامه دهخداطالبی . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. در 68هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه و معتدل با 119 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و مالداری
طالبیلغتنامه دهخداطالبی . [ ل ِ ] (اِخ ) شاعری است پارسی .او راست : بحرالمعاد فی ارشاد العباد، منظومه ای است پارسی که به سال 955 هَ . ق . در سفر روم گفته است .