جذفلغتنامه دهخداجذف . [ ج َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قطع. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تیز پریدن و شتافتن مرغ . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتافتن مرغ . (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). گام کوتاه زدن و تیز رفتن زن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطبا
زدولغتنامه دهخدازدو. [ زَدْوْ ] (ع مص ) گوز باختن و انداختن آن در مغاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). والفعل من نصر. یقال زدا الصبی الجوز و زدا به ؛ اذا لعب و رمی به فی المزادة. || فی المثل ابعد المدی و ازده ، وقت تحریض بر چیزی گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
جذولغتنامه دهخداجذو. [ ج َ ذْ وْ ] (ع مص ) جُذُوّ، بتمام معانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به آن کلمه شود.
جدفلغتنامه دهخداجدف . [ ج َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (المنجد). بریدن . (آنندراج ). قطع کردن چیزی را. (لسان ، از ذیل اقرب الموارد). || راندن کشتی را به بیل . (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از ذیل اقرب الموارد). جدف الملاح السفینة جدفاً؛ دفعها بالمجداف ای بالمقذاف . (ذیل اقرب ال
جدفلغتنامه دهخداجدف . [ ج َ دَ ] (ع اِ) گور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قبر. (قطر المحیط) (آنندراج ) (شرح قاموس ). قبر و آن اِبدال جدث است . (از اقرب الموارد)(آنندراج ). ج ، اَجداف . (اقرب الموارد) (لسان العرب )(منتهی الارب ). و گروهی این جمع را مکروه دارند و گویند، بواسطه ٔ ضعفی که در اثر ا
جدفلغتنامه دهخداجدف . [ ج َ دَ ] (ع اِ) گور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قبر. (قطر المحیط) (آنندراج ) (شرح قاموس ). قبر و آن اِبدال جدث است . (از اقرب الموارد)(آنندراج ). ج ، اَجداف . (اقرب الموارد) (لسان العرب )(منتهی الارب ). و گروهی این جمع را مکروه دارند و گویند، بواسطه ٔ ضعفی که در اثر ا
گاملغتنامه دهخداگام . (اِ) آنقدر از زمین که میان دو پا باشد گاه راه رفتن . قدم . پای . فرجه میان دو قدم . لنگ . پی . این کلمه با افعال برداشن ، زدن . سپردن . گذاشتن ، گذاردن . نهادن . استعمال شود: اختطاء، اختیاط؛ گام زدن . تخطرف ؛ بشتاب رفت و گام فراخ نهاد و دو گام را یک گردانید. جحو، جذف ؛
بریدنلغتنامه دهخدابریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب .
راندنلغتنامه دهخداراندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بدر کردن . بیرون کردن و خارج کردن . (ناظم الاطباء). اخراج کردن . دور کردن کسی را از جایی . (آنندراج ). ابعاد. (یادداشت
مجذفلغتنامه دهخدامجذف . [ م ِ ذَ] (ع اِ) خَلَه . فَیَه . پاروی کشتی . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجذفلغتنامه دهخدامجذف . [ م ُ ذِ ] (ع ص ) کوتاه گام زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تیزرونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || مرغ تیزپر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مقعد المجذفدیکشنری عربی به فارسیبي نتيجه گذاردن , خنثي کردن , حاءل کردن , عقيم گذاردن , مخالفت کردن با , انسداداريب , کج , در سرتاسر (چيزي) ادامه دادن يا کشيدن