جراحت دللغتنامه دهخداجراحت دل . [ ج ِ ح َ ت ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تشویش خاطر. مصیبت . ناراحتی : خواست که جراحت دلش را مرهمی کند. (تاریخ بیهقی ص 268).
زراعتلغتنامه دهخدازراعت . [ زِ ع َ ](ع اِمص ) زراعة. کشتکاری و کشت و کشاورزی و فلاحت . (ناظم الاطباء). برزگری . اکاری . مؤاکره . زرع . کشت . کشتکاری . حرث . کشاورزی . فلاحت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کشاورزی و کشت و زرع . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) کشتزار. (ناظم الاطباء). کشتزار. مزرعه .د
جراحتلغتنامه دهخداجراحت . [ ج ِ ح َ ] (ع اِ) خستگی . (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ) (از ناظم الاطباء). جراحة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، جِراح . و جِراحات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از شرح قاموس ). || یک زخم و یک ضرب .(شرح قاموس ) زخم و ریش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خیم . (حاش
منصف قاجارلغتنامه دهخدامنصف قاجار. [ م ُ ص ِ ف ِ ] (اِخ ) محمد زمان خان ، پسر فضلعلی خان قاجار قوانلو از شاعران قرن سیزدهم (متوفی به سال 1264 هَ . ق .) و مایل به عزلت و انزوا و در تهذیب اخلاق و تکمیل نفس کوشا بود. از اوست :جراحت دل ما را مباد بهبودی در آرزو
ستمکاریلغتنامه دهخداستمکاری . [ س ِ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل ستمکار. ظالمی . ستمگری . جور. ظلم : این کارد نه از بهر ستمکاری کردندانگورنه از بهر نبیذ است بچرخشت . رودکی .داده ست بدو ایزد خلق همه عالم راوایزد نکند هرگز بر خلق ستمکاری
نمک پاشلغتنامه دهخدانمک پاش . [ ن َ م َ ] (نف مرکب ) آنکه نمک بر غذائی یا چیزی افشاند : در آتشم ز تغافل نشانده ای ، باری تبسمی که نمک پاش این کباب شود. کلیم (از آنندراج ).- نمک پاش جراحت (دل خسته ، جگر مجروح )
ستیملغتنامه دهخداستیم . [ س ِ ] (اِ) خون و چرک و ریمی باشد که در جراحت جمع شود، تا نشتر نزنند بر نیاید. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). جراحتی بود که سر او فراهم آمده باشد و خون در وی ریم شده و چون نیشتر بر آن زنند آن را نیز بگشایند. (اوبهی ) : گفت فردا نشتر آرم پ
جراحتلغتنامه دهخداجراحت . [ ج ِ ح َ ] (ع اِ) خستگی . (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ) (از ناظم الاطباء). جراحة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، جِراح . و جِراحات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از شرح قاموس ). || یک زخم و یک ضرب .(شرح قاموس ) زخم و ریش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خیم . (حاش
جراحتلغتنامه دهخداجراحت . [ ج ِ ح َ ] (ع اِ) خستگی . (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ) (از ناظم الاطباء). جراحة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، جِراح . و جِراحات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از شرح قاموس ). || یک زخم و یک ضرب .(شرح قاموس ) زخم و ریش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خیم . (حاش