جرتیلغتنامه دهخداجرتی . [ ج ُ ] (اِخ ) یزیدبن مسلم صنعانی که او را حزیزی نیز گویند.وی از مسلم بن محمد روایت کند. (از معجم البلدان ).
لاکپشت سربزرگ حقیقیCaretta carettaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ لاکپشتسبزیان و راستۀ لاکپشتسانان که بزرگترین گونه این خانواده است؛ قسمت عقب سر آن کاملاً عریض و جلوی آن کوتاه و مدور است
زرتیلغتنامه دهخدازرتی . [ زُرْ رَ ] (ص نسبی ) زرد روشن و ناخوش و غالباً رنگی است که به بدل چینی کنند: کاسه ٔ زرتی . مقابل کاسه ٔ آبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جرثیلغتنامه دهخداجرثی . [ ج ُ رَ ثی ی ] (ع اِ) نوعی از انگور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (قاموس بنقل از ذیل اقرب الموارد).
حزیزیلغتنامه دهخداحزیزی . [ ح ِ ی ی ] (اِخ ) یزیدبن مسلم جرتی . اصل وی از جُرت بود و به حزیز منتقل گشت . مسلم بن محمد صنعانی از وی روایت دارد. و ابن ماکولا وی را یاد کند. (سمعانی ) (معجم البلدان ). و رجوع به جرتی شود.
جایگیری مهاجرتیmigratory insertionواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از دو فرایند مهاجرت و جایگیری در واکنشهای شیمیایی