لغتنامه دهخدا
جریر المدنی . [ ج َ رُل ْ م َ دَ ] (اِخ ) از وی نقل شده که : در مسجد رسول (ص ) عبور میکردم و اسلمی عابد را دیدم که در نماز بود، براو سلام فرستادم . اشاره کرد بنشین . نشستم . چون سلام نماز داد دست مرا گرفت و اشاره به گلویم کرد و گفت : چگونه است ؟ گفتم نیکوتر چیز است . گفت : دو