ذوب جزءبهجزءfractional meltingواژههای مصوب فرهنگستانذوبی که در آن مایع تولیدشده به محض تشکیل از سامانه خارج میشود و درنتیجه امکان واکنش آن با بازماندۀ بلورین از بین میرود
ذوالقصةلغتنامه دهخداذوالقصة. [ ذُل ْ ق َص ْ ص َ ] (اِخ ) نام بتی است . رجوع به امتاع الاسماع . جزء 1 ص 111 و 264 و 265 شود.
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) اشعر خزاعی . وی با کرزبن جابر فهری در فتح مکه کشته شد. (از امتاع الاسماع مقریزی جزء 1 ص 380).
فاراقودیسلغتنامه دهخدافاراقودیس . (اِخ ) یکی از حکمای سریانی است که فیثاغورس در شهر دیلون به دیدار او رفته و تا هنگام مرگش نزد او بوده است . رجوع به عیون الانباء فی طبقات الاطباء جزء 1 ص 39 شود.
حصن الزبیرلغتنامه دهخداحصن الزبیر. [ ح ِ نُزْ زُ ب َ ] (اِخ ) حصن زبیربن باطا القرظی . یکی از حصون بنی قریظه . رجوع به امتاع الاسماع جزء 1 ص 249 شود.
ذوالمشهرةلغتنامه دهخداذوالمشهرة. [ ذُل ْ م ُ ش َ هَ هََ رَ ] (اِخ ) لقب ابودجانه ٔ صحابی انصاری . و نامش سماک بن خرشه است . رجوع به امتاع الاسماع ، جزء 1 ص 145 شود.
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن انس سلمی . ابن ابی عاصم او را ذکر کرده است . وی از روات بود و از طریق نائل بن مطرف ... روایت دارد. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة و تاج العروس شود.
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن کعب بن ابی بکربن کلاب . فرزند وی قیس پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ).
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن الجدرجان بن مالک یمانی . وی از اصحاب و روات بود. و ابن منده از طریق هاشم بن محمد از وی روایت کند. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
مجزءلغتنامه دهخدامجزء. [ م َ زَءْ / م َ زَءْ ] (ع مص ) (از «ج زء») بی نیاز کردن کسی را از کسی یا چیزی و بسنده شدن و نایب مناب او گردیدن . مجزاءة [ م ُ زَ ءَ / م َ زَ ءَ ] . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)؛ اجزأت عنک مجزء
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن انس سلمی . ابن ابی عاصم او را ذکر کرده است . وی از روات بود و از طریق نائل بن مطرف ... روایت دارد. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة و تاج العروس شود.
جزءلغتنامه دهخداجزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن کعب بن ابی بکربن کلاب . فرزند وی قیس پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ).