ذوب جزءبهجزءfractional meltingواژههای مصوب فرهنگستانذوبی که در آن مایع تولیدشده به محض تشکیل از سامانه خارج میشود و درنتیجه امکان واکنش آن با بازماندۀ بلورین از بین میرود
tinctureدیکشنری انگلیسی به فارسیتنتور، رنگ، طعم جزیی، اثر جزیی، رنگ جزیی، ته رنگ، خیسانده، رنگ زدن، الودن
tincturesدیکشنری انگلیسی به فارسیتنتور، رنگ، طعم جزیی، اثر جزیی، رنگ جزیی، ته رنگ، خیسانده، رنگ زدن، الودن
جزییلغتنامه دهخداجزیی . [ ج ُزْ ] (ص نسبی ) منسوب به جزء، ضد کلی که پازتازی نیز گویند.(ناظم الاطباء). همان جزئی است که در کتابت فارسی همزه به یا تبدیل شده است . رجوع به جزئی و جزوی شود.
جزییلغتنامه دهخداجزیی . [ ج ُزْ ] (ص نسبی ) منسوب به جزء، ضد کلی که پازتازی نیز گویند.(ناظم الاطباء). همان جزئی است که در کتابت فارسی همزه به یا تبدیل شده است . رجوع به جزئی و جزوی شود.