جهللغتنامه دهخداجهل . [ ج َ ] (ع مص ) نادان شدن . (تاج المصادربیهقی ). نادان بودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضد علم . (اقرب الموارد). نادانستن . (آنندراج ). || نادان نمودن خود را. (منتهی الارب ). تسافُه . (اقرب الموارد از اساس اللغة). نادانی کردن . (دهار). || (اِمص ) نادانی . (منتهی ال
جهللغتنامه دهخداجهل . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَهول شود.
جهللغتنامه دهخداجهل . [ ج ُهَْ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود.
جهللغتنامه دهخداجهل .[ ج ُ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَهول شود.
غشدیکشنری عربی به فارسیقلب زني , جعل و تزوير , استحاله , کشيش , علم اداره ء کليساها , مربوط به کليسا , اجتماعي , علف خشک , گياه خشک کرده , يونجه خشک , حشک کردن (يونجه ومانند ان) , تختخواب , پاداش , پيشواي روحاني , شبان , چوپان , شباني , شعر روستايي
جاعللغتنامه دهخداجاعل . [ ع ِ ] (ع ص ) دهنده . (منتهی الارب ). || گرداننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیدا کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || سازنده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || قرار دهنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فریبنده . آفریننده . نهن
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ج َ ] (ع مص ) ساختن . || کردن . || قرار دادن . نهادن . وضع کردن . || زشتی را نیکو گردانیدن . || مبدل ساختن . دیگرگون کردن . از حالتی به حالت دیگر درآوردن . || گمان بردن چیزی را چیز دیگر. || شرط نهادن . قرار گذاشتن بر سر چیزی . || شروع کردن . آغاز کردن . نزدیک شدن به آ
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ج َ ](ع اِ) خرمابن نر. (منتهی الارب ). || خرمابن سخت کوتاه . (مهذب الاسماء). واحد آن جعلة میشود.
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ج َ ع َ ] (ع اِمص ) کوتاهی و فربهی . || ستیزه . (منتهی الارب ). || (مص ) گوگال ناک گردیدن آب . بسیار شدن گوگال در آب . گوگالهای مرده پدیدار گشتن در آب . (ناظم الاطباء). || (اِ) جریمه . جریمه ٔ نقدی . (دزی ).
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ج ِ / ج َ ع ِ ] (ع ص ) آب گوگال ناک . آب آلوده به گوگال . آبی که گوگال در آن مرده باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ج ُ ] (ع اِ) مزدی که برای کننده ٔکاری قرار میدهند. (تعریفات جرجانی ). پایمزد. (زمخشری ) (مهذب الاسماء). مزدی که قرار دهند. آنچه بنهند با کسی مزد کار او را. مزد که با مزدور نهاده باشند. رشوت و پایمزد. دستمزد. مزد. ج ، اَجعال : من شاعر حلیمم
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ج ُ ع َ ] (ع اِ) گوگال . کشتک . گشتک . سرگین غلطان که جانوری است سیاه و پردار از نوع مغطی الجناح و دارای دو زوج بال . زوج فوقانی که در پرش حیوان مدخلیتی چندان ندارد جهت محافظت زوج تحتانی خلق شده که مخصوص به پرش است . ج ، جِعلان . (ناظم الاطباء). خبزدوک . (شرفنامه ٔ من
حسین جعللغتنامه دهخداحسین جعل . [ ح ُ س َ ن ِ ج ُ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم معروف به جعل الکاغذی متکلم بود. تولد و وفات او را ابن ندیم (308-399 هَ . ق .) آورده و در الوافی (289-<span class=
حباجعللغتنامه دهخداحباجعل . [ ح َ ج ُ ع َ ] (ع اِ) بازی ایست کودکان عرب را، و آن چنان است که کودک سر خویش برزمین نهد آنگاه بر پشت برگردد. کله معلق . در عراق این بازی را «ابوجعل » (تشبیه به جانور معروف ) گویند.
مجعللغتنامه دهخدامجعل . [ م َ ع َ ] (ع مص ) کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کردن چیزی . جعل [ ج َ / ج ُ ] . و رجوع به جعل شود. || ساختن . (از منتهی الارب ).
مجعللغتنامه دهخدامجعل . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) اداکننده ٔ مزد. (ناظم الاطباء). مزد دهنده . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || آنکه فرود آرد دیگ پایه را به دستمال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ماء مجعل ، آب کوکال ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نا
مستجعللغتنامه دهخدامستجعل .[ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجعال . ماده سگ گشن خواه . (منتهی الارب ). رجوع به استجعال شود.