زلفیلغتنامه دهخدازلفی . [ زُ فا ] (ع اِ) مؤنث زلف (پاره ای از شب ...): و زلفی من اللیل کحبلی و الالف للتأنیث . (منتهی الارب ). || (اِمص ) نزدیکی . (ترجمان القرآن ) (دهار). نزدیکی و منزلت و منه قوله تعالی : و لا اولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی . و هی اسم المصدر؛ ای تقربکم عندنا ازدلافاً. (من
زلیفیلغتنامه دهخدازلیفی . [ زَ ] (اِ) ترس . خوف . بیم . هراس . (ناظم الاطباء). رجوع به زلیف و زلفین شود.
زُلْفَىٰفرهنگ واژگان قرآننزديک تر ( عبارت "مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى ﭐللَّهِ زُلْفَىٰ " یعنی : ما اين معبودان راجز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك كنند نمىپرستيم)