لغتنامه دهخدا
جمالی دهلوی . [ ج َ ی ِ دِ ل َ] (اِخ ) از شاعران وارسته و از اکابر شاه جهان آباد است وی بشیخ بهاءالدین کنبو ارادت داشت . سفری بایران کرد و در هرات با مولوی جامی ملاقات نمود. او راست :عشق را طی لسانی است که صد ساله سخن یار با یار بیک چشم زدن میگوید.ما را ز خاک کویت