جهانشمولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم شمول، جامع، همهجانبه، مطلق جهانی، بینالمللی، عالمگیر، انترناسیونال، ملی، سراسری، همهجاحاضر، حاضر عام▲
جهان شمالglobal northواژههای مصوب فرهنگستانکشورهای ثروتمند توسعهیافتۀ جهان که اکثراً در نیمکرۀ شمالی قرار دارند متـ . شمال
مفصل زینیsaddle jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی مفصل زلالهای که شبیه به زین است و امکان حرکت در جهات مختلف را امکانپذیر میسازد، مانند مفصل پایۀ شست
سموللغتنامه دهخداسمول . [ س َ ] (ع ص ) جامه ٔ کهنه . (آنندراج ) (منتهی الارب ): ثوب سمول ؛ جامه ٔ کهنه . (ناظم الاطباء).
نسبیگراییrelativismواژههای مصوب فرهنگستانباوری که بر پایۀ آن ارزشها و باورها به مؤلفهها و معیارهای مطلق و جهانشمول بستگی ندارد
زیباییشناسی زنانهfemale aesthetics, feminine aesthetics, feminist aestheticsواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای زیباییشناختی که جنبۀ جهانشمول اما درواقع مردسالارانۀ هنر و زیبایی را رد میکند و از تصویری که از زنان در هنر مردانه ارائه میشود، اسطورهزدایی میکند
جامعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عالمگیر، عمومی، کلی▲، جهانشمول، وسیع، محیط، فراگیرنده، دربرگیرنده، سراسری، شامل، همهجانبه، گسترده، همگانی، عام حیِحاضر، حاضر گروهی اخص
محیطیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ی، پیرامونی، جنبی، جانبی، مجاور، کناری، بغلی، بیرونی [فضا]، نزدیک محیط، احاطهکننده، فراگیرنده، جامع، همهجانبه، گسترده، فراگیر، جهانشمول، شامل [≠ احاطهشده، محاط، محصور 232]