لغتنامه دهخدا
حب المسک .[ ح َب ْ بُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) حب مشک . || حبی که معده و دل و دماغ را قوت دهد و بوی دهان خوش کند و اشتها آرد. صفت آن ، جوزبویا و بزباز از هر یک مثقالی دارچین و مصطکی ومشک از هر یک نیم مثقال نبات مصری صد مثقال همه را کوفته و پخته به گلاب یا آبی که صمغ عربی یا کتیر